امروز دوشنبه ۱۲ تیر ماه

و من درحالی ک رو تختم نشستم دارم این پست و مینویسم 

۳ روز دیگه کنکوره ..کنکوری ک ماه ها براش تلاش کردم ..گریه کردم

خسته شدم ..حرف شنیدم ..تو خونه موندم 

و کلی حسرت و تحمل کردم 

و بلافاصله بعد کنکور سوال اینه 

چ طور بود؟

از این سوال متنفرم ...

هر جوابی بدی ی چیزی میگن ..و دوباره حرفایی ک ازار دهندس

بلافاصله بعدش مهمونیا و مسافرتا شروع میشه 

درحالی ک من دقیقا برعکس میشم 

اون موقع ک نیاز داشتم ب اینا نرفتم الان دیگه زیادی دیره 

دیره واسه تفریح .. درسته موندنم تو خونه خواسته ی هردوطرفمون بوده 

ولی  متاسفم ..من تو این مدت خیلی عوض شدم 

قبولم بشم همینم .رفتارم قراره خیلی باهاشون تغییر کنه 

کارایی ک باهام کردن یادم میاد ..حرفاشون ..گریه هام 

از اینا ب راحتی نمیگذرم 

دوست دارم بعد کنکور راحت بخوابم 

کتابایی ک تو حسرت خوندنشون موندم و بخونم 

چرا ..؟چون اون موقع نمیخواستم فکرم درگیر موضوعشون بشه و ب درسم لطمه بخوره و البته اونا ام نذاشتن 

کاری ک خودم بخوام نکنم با کاری ک اونا زورم کنن نکنم خیلی فرق میکنه !

حتی اگه خودم ۱۰۰ درصدم نخوام ی کاری و کنم باز اونا بگن نکن زورم میاد

کتابام موندن گوشه اتاق و من انقدر تو دلم بال بال زدم واسه خوندنشون ک دیگه الان ازشون متنفرم 

چ قدر فیلم مونده ک ندیدم 

اوناییم ک گاها دیدم سر شام بوده ک تونستم ..

و الا من ی زندانی ب تمام معنا بودم تو اتاقم ..الان بغض میکنم  اون موقع گریه کردم ولی بعدش تلافی میکنم 

ادم عقده ای نیستم اهل کینه ام نیستم ..ولی خودش ساخت 

چند ساله دارم تحمل میکنم 

ادم خودشم نخواد عوض شه عوضش میکنن 

مهمونیا و بیرون رفتناشون و من تنها تو خونه ..خوبه 

ب بهانه های الکی قهر کردنشون باهام .شکستن دلم 

سه هفته ی بارم رنگ بیرون و ب خودم ندیدم

این اواخر لطف میکردن دو هفته ی بار واسه ازمون قلمچی میرفتیم و میومدیم 

حرفاشون ک قلبم و وجودم و ب درد میاورد 

و اوضاع لعنتی زندگیم ک ۹۹ درصدتون نمیدونید 

اون ی درصدم همه چی و نمیدونن

گذشته ی داغون و حال داغون

و نگران اینده 

بعد کنکور نه دلم مسافرت میخواد نه مهمونی

دلم میخواد ولم کنن ب حال خودم 

من ..گوشیم ..وسایلم ..اتاقم 

برای هم کافی ایم

چشم دیدن فامیلای مزخرفمون و ندارم 

چون اونا ام بد کردن 

مزخرف ترین و از دماغ فیل افتاده ترین حسود ترین گند دماغ ترین و غیر قابل تحمل ترین فامیلین ک تا حالا تو زندگیم دیدم 

منتظرم قبول شم ..فقط منتظرم 

انقدر خودم و با کلاسای مختلف و دانشگاه و ..سرگرم میکنم ک اصلا نبینمشون 

ک حتی خونه ام نباشم

مهم نیست از خستگی بمیرم مهم نیست وقت سرخاروندن نداشته باشم 

هیچ کدوم مهم نیست 

دیگه الان فقط مهم خودمم..

از این زندگی متنفرم