رُخ به رُخ ک شدیم

آمدی با دل من بازی شطرنج کنی!شاه مغرور منم!

تو اما با دیدن من مات شدی 

تو مات شدی و من…
چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است
بی اهمیتـــــــ رد شدم …

و تو دوباره..مات شدی از رفتنم

 

گیرم ک روزی ببازم!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه ی بازی بیرونم بیندازد..
شوخی ک نیست من شاه شطرنجم..!

تخریب می کنم آنچه را ک نمی توانم باب میلم بسازم .

آرزو طلب نمی کنم، آرزو می سازم

لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر می کنی،
من همانی ام که حتی فکرش را هم نمی توانی بکنی!

لبخند می زنم و تو فکر می کنی بازی را بردی، هرگز نمی فهمی با هر کسی رقابت نمی کنم! 
زانو نمی زنم، حتی اگر سقف آسمان،
کوتاه تر از قدِ من باشد!
زانو نمی زنم،
حتی اگر تمام مردم دنیا روی زانوهایشان راه بروند!
من زانو نمی زنم!

درگیر من نشو ...

تنها که باشی
شطرنج در تمام زندگی ات
رسوخ می کند .. تا یادت بماند هرگز
پایت را از بی کسی هایت دراز تر نکنی ..

شطرنج یعنی..
طوری محاصره می شوی ک
با هر قدم خودت را یکبار از دست می دهی ..
باور کن ..
این عشق های نصفه نیمه آنقدر نمی ارزند ک
با تقلا زدن های الکی غرورت را کیش و مات کنی ...

زوج یا فرد فرقی نمیکند ، او بی من عددی نیست