خب من تصمیمم و گرفتم...

روزگار بدیست

درست وقتی در آتش میسوزی

همه به بهانه ی آب آوردن می روند!

و تو میمانی و سوختن و ساختن …

آدمها بالاخره

یک روزی

یک جایی

در یک لحظه تمام می شوند

نه که بمیرند

نه

جوهر احساسشان تمام می شود …

میان آمدن و رفتن مانده ام، نه پای رفتنی است و نه
حوصله ی برای ماندن . . .

بچـــه کـــه بـــاشی
از “نقـــاشی”هـــایتـــ هـــم
مــی‌ تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،
بـــزرگ کـــه مــی‌ شـــوی
از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی‌ فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !
کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !
اشک ها قطره نیستند بلکه کلماتى هستند که مى افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسى را که معنى این کلمات را بفهمد …
ردیف را گم کرده ام
قافیه را رها
آزادِ آزاد
درد می کشم …
خبر از من داری؟…
خبر از من
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
کسی خبر دارد که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از زندگی؟
گاهی باید بغضت را بخوری و اشکت را تف کنی
که مبادا دل کسی بلرزد …!
حتی در تنهایی خودت ،حق اشک ریختن نداری
چرا که قرمزی چشمهایت دل میشکند …

آینه هم شکایت دارد از من ! روی ِ خوش می خواهد . . . !
آینه جان ؛ ندارم ، ندارم ، ندارم . . .

امروز از این خانه خواهم رفت،
می روم بی هیچ نشانی؛
دستِ خالی و سبک بال
همه چیز را می گذارم برای دیگران
برای کسانی ک رفتنم را نمیفهمند...
بی صدا و خاموش طوری که انگار
هیچ وقت نبوده ام!
می روم و پای هر گلدان
نگاهم را جا می گذارم،
ادمها میمانند و مشتی خاطره...
می روم و حواسشان را با خودم می برم،
شاید نبودنم را بهتر از بودنم درک کنند‌‌...

من نمیخوام ک برم ولی قلبم نمیزاره:)

میگه باید بری ....

راضی نمیشه....اگه میتونین راضیش کنین ...:)

اگرم راضی نشه ک....فردا میرم .‌‌‌....ازش فرصت خواستم امروز و...

گفتم شاید چیزی راضیت کنه لعنتی:)

 

⚪🔴وندا خیلی بدی ک رفتی ...لعنتی چ طور دلت اومد تو گفته بودی نمیری ...

بهم گفتی اگه تو بری منم نمیمونم ...الان ک من هستم پس چرا رفتی ؟چرا تو نیستی؟نمیگی یکی اینجا دلش تنگ میشه برات؟🥺💔

بی وفا😭