انقڋ فریاد هامو ط خوڋم ریختمـ ڪه
بهـ چشام نڱاه ڪنی ڪٓر میشۍ
سلام رفقا من اومدم...
چنان دل بسته ام کردیکه با چشم خودم دیدم...
میخوام اعتراف کنم
تـو فقـط قسـمتی از مـن رو میشنـاسی؛
مـن یک جهـان پـر از رازم..